شاعری دیدم که به قلمش خندید...... قلمش به وجد آمد و شعری سرود. شاعر گفت خودت ثبت کن .....خودش ثبت کرد .
شاعر بعد از آن شعر، شهره ی شهر گشت .... به منبر آمد و انگشت به قلب زد ..... گفت از دل براید تا بر دل نشیند .....قلم در جیبش گریست ....زهرش به قلبش رسید.......
آن شاعر نام آواز از ترس شهرت با رمل شعر می گفت .....
عاقبت .....قلم ها از دورش گسستند ....... زانو بغل گرفت و صفر و یک انداخت از صفر بیشتر نیامد
قلم زبان باز کرد و گفت صفر بودی یکت کردیم !!!!
یادم نمیاد کی نوشتم
توضیح:
رمل جز علوم غریبه محسوب می شود و چندین روش دارد یکی از آن روش ها این است که در یک برگه ی سفید از ابتدا خط صفر و یک می گذارند و به همین نحو کل صفحه یا نصف صفحه را صفر و یک می چینند بعد از آخر خط به صورت عمودی که ممکن است صفر باشد یا یک جمع آوری می کنند و.... خلاصه به جوابشان می رسند
اومد پیشم گفت: تا حالا عاشق شدی ؟؟؟
گفتم آره .....گفت:بهش رسیدی؟؟؟ ...
یه نگاه بهش کردم فهمیدم اول کارشه ..... خیره شدم به چشماش و گفتم عاشقی من خیلی فرق می کنه !!!
گفت چه فرقی؟؟؟ سکوت کردم .... خودش از طرف من شروع کرد به جواب دادن .....به هم رسیدید؟؟؟
باز سکوت منو دید و همچنان ....دو طرفه بود؟؟؟ نکنه اول تو عاشق بودی بعد اون عاشقت شد؟؟؟ نکنه ... یه سکوت کرد ....گفتم نکنه چی؟ گفت نکنه بهش نرسیدی منظورم اینه که مرده باشه .....یه آه کشیدم ....داشت به چشمام نگاه می کرد که دیدم یه حلقه ی اشک تو چشماش بسته شد..... گفتم نمرده ولی ......
گفت ولی چی ؟؟؟
گفتم عاشق شدم ولی نرفتم سراغش .... با حالت تمسخر بهم گفت پس عاشق نشدی....
گفتم چرا ... و چند چشمه از عشق براش حرف زدم .... فهمید عاشقی کردم ولی خیلی پاک ....
گفت چه سودی برات داشت گفتم سودش این بود که عاشق خدا شدم ....خلاصه خیلی براش توضیح دادم ....
یک باره گفت منم می خوام عشقمو بذارم کنار و عاشق خدا بشم باید چی کار کنم ....
هر حرفی زدم نفهمید تا اینکه براش یه مثال زدم
گفتم دنیا رو یه کوه فرض کن که دامنش از شن نرم وداغه...... و بعد از این دامنه میرسی به یه سری قلوه سنگ خیلی تیز.... اون نرمی کجا ؟؟؟ اون لطافت شن کجا ؟؟؟ اون لم دادن روی شنای گرم کجا ؟؟؟ و این سنگای تیز کجا؟ برادر من سرتو بالا بگیر.... ببین...... تو برا چی اومدی کوه اومدی تا به قله برسی.... نه اینکه اول صبحی بیایو تا آخر شب روی این شنا بخوابی... ....میدونم خیلی کیف میده ولی تو هدف داشتی..... به هر حال سختی باید بکشی، شاید دست و پات خونی بشه اما وقتی برسی سر قله همه ی این دردا رو فراموش می کنی ..... این مسیر خیلی کوتاه هر چند اول عشق سخته پات هی سور می خوره ولی به هر حال میشه از این شنا گذشت..... وقتی به قلوه سنگا رسیدی سرعتت بیشتر میشه و وقتی رسیدی بالای قله ......نه اینکه بیای از بالا به زمین نگاه کنی .....نه..... باید پرواز کنی تو اومدی روی یه قله ی خیلی بلند تا بتونی خیلی خیلی اوج بگیری حتی هدفت بالا اومدن روی این قله نبود باید سبک پرواز کنی باید موقع پرواز به بالا نگاه کنی اگه پایینو نگاه کنی شاید دوباره هوس کنی بیای پایین تو باید رسم پرواز کردنو یاد بگیری .........نه راه رفتن..... نه خوابیدن.....از این فکرا بیا بیرون چشماتو ببند و فقط به سمت یار حقیقی پرواز کن توجه به هیچ کس نداشته باش فقط پرواز کن ...
اینو بدون! بالِ تو، ایمان و عشق به اهل بیت علیهم السلامه.
سینه می سوزانی ای دل چو می آغازی سخن .......بس کن این شب ناله ها را از چه خواهی رنج من
جرم و تقصیر از تو بود با یار دیرین بد مگو .......هر چه کرد آن یار شیرین، با تو ناز شصت او
هرزگی کردی سزای هرزگی رسواییست.......حاصل رنگ و ریا در عاشقی تنهاییست
از بهشت وصل جانان دوزخ غم ساختی .......سینه ی رنجور من در التهاب انداختی
در کفت بود آنچه آرزو می داشتی .......پرنیان بنهادیو بغر کتان برداشتی
ای دل دیوانه بشنو این مرام زندگیست .......او که گریان کرد چشمی را نصیبش خنده نیست
وصف گل رویان شنیدی پای ز سر نشناختی .......عیش نا اهلان گزیدی تا گل خود باختی
در پس و پیشت گل خوش عطر و بو بسیار بود .......آن گلی که از جور تو پژمرده می شد یار بود
همچو شاهین بر سه تیغ قله ها پر میزدی .......مسخ موشی گشتیو از قله پایین آمدی
با همه خوردی ز تو آرامش و شادی ربود ....... آنچه پایینت کشید از قله ها نفس تو بود
در خم بیراه از خود پشت پا خوردی دریغ ....... رفت و عمری و ندیدی از کجا خوردی دریغ
هر نگاهی محرم دیدار روی یار نیست .......هر دلی در عاشقی خوش دست و شیرین کار نیست
یاد باد آن روزگار ای دل که یاری داشتیم .......در میان باده نوشان اعتباری داشتیم
از گذر خان می گذشتی خیره سر هنگامه جو ....... روز و شب با یار یک دل می نشستی رو به رو
حالیا بی هایو هویی آن طرف راضی چه شد....... یار را بازی گرفتی آخر بازی چه شد
این زمان دیگر سر تو با گریبان آشناست .......هر دلی ارزان فروشد یار ، او را این سزاست
اعتبار هر دلی در خوبی دلدار اوست .......آبروی هر کسی در اعتبار یار اوست
گفته بودم با تو رسم عاشقی این گونه نیست .......پیش یار از دیگری افسانه گفتن خیرگیست
گفته بودم با تو ای دیوانه بس کن سر کشی .......بس نکردی سر کشی اکنون اسیر آتشی
شب سحر شد تو می نالی هنوز .......نوش جانت زهر حسرت ای دل رسوا بسوز
به علت تقاضای دوستان این شعر رو به حالت اولیه بر گردوندم
روزگارای قدیم دشتبانی صاحب دختری بود که از حد کمالش گریبان شاهزادگان را پاره می کرد ......
همون جایی که دشتبان و دخترش زندگی میکردند یه بیشه زاری بود که..... از قضا یه شیر برای پیدا کردن غذا از اونجا رد میشد ...
شیر نگاهش افتاد به اون دختر و نه یک دل بلکه صد دل عاشق شد ...
مولانا
بهر صیدی می شدی او در کوه و دشت ناگهان در دام عشق او صید گشت
محبت دختر آنچنان دل شیر رو ناتوان کرد که با خودش گفت با هر سختی ای که شده فردا میرم بیشه زار تا قرب و وصال یگانه معشوقم رو به دست بیارم ....خلاصه شب حسابی با خودش از این حرفا میزد ..... تا اینکه ...
سپیده دم برای براورده شدن خواسته اش رفت پیش دشتبان و گفت :من آن شیرم که افسار عشق دخترت به یال و کوپالم افتاده است و چنان مرا رام نموده که شبیه شتران قافله گشته ام ...پا بسته و گوشه نشسته ام و ...
چون مدعای خودشو به زبان عجز و انکسار که شیوه ی عاشقان است بیان کرد ....
دشتبان سر در گریبانش کشید و گفت اگر دست رد بر سینه اش بزنم ،ترس جانم را چه کنم !!!...پس مجبورم که به تقاضایش تن بدم ...
شیر را به تدبیرِ دفع کردن صلاح دید
قوی کرد بازوی تدبیر را مگر بشکند پنجه ی شیر را
گفت باعث افتخار منه که همچون شیری مثل تو طالب وصال دختر من باشه اما دختر من اندام و رویی نازک داره که از گلبرگ گل لطیف تر است و در وقت نوازش های تو از پنجه ات آزرده می شود و از دندانهایت رنجیده می شود ...
پس اگر از ناخن و دندانهایت دل بکنی دخترم را به تو می سپارم ....
شیر در کمال دلیری و شهامت از عطش آن محبت دستها و دندانهایش را در اختیار دشتبان گذاشت تا یکی یکی آنها را بکشد .....
و دشتبان فرصت را غنیمت شمرد و تبری برداشت و گردن آن شیر را در هم شکست و سگانش را به بدن آن شیر انداخت تا او را بدرند ...
غرض از بیان این داستان این بود که بعضی از عشق ها حیوانیند و شیر مردانی را به هلاکت می اندازد ...
معشوق شهوانی دندان عقل و پنچه ایمان رو درهم میشکنه
مولانا
صورتش جنت به معنی دوزخی ست افعی پر زهر و نقشش گلرخی ست
به امید پیدا کردن معشوق حقیقی
نمیدونم چه شکلی وارد بحث بشم ....
راسش ...اون قدیما عاشق بودم از سن خیلی کم .... وقتی بابام میرفت پیش عرفا ... وقتی شب تاصبح بیدار بود و ذکر میگفت ... یه رابطه ای تو دل من حاصل شده بود ... گذشت و رسیدم به سن نوجوونی عشق اهل بیت اومده بود سراغم .... گذشت و من رسیدم به یه امتحان سخت ... خیلی سخت ... سن جوونیو عشق مجاز ....آره یه پرده ی سیاه افتاد روی چشمام و همه ی داشته هامو گرفت .... فقط یه چیز کمکم می کرد ... بله ، کتابای اخلاقی ....من یاد گرفته بودم که دل ما آدما فقط جا برای یکی داره اونم فقط خداست .... منم سعی میکردم هر چیزی غیر خدا رو بیرون کنم ... خب موفقم بودم ... عشق اولو گذاشتم کنار بدون اینکه نگاهش کنم ...یه رابطه ی دوست داشتنو بذارم کنار بدون اینکه ابرازش کنم .... وقتی با بچه ها مینشستم و اونا از عشق میگفتند ... میفهمیدم اما جبهه میگرفتم .... خلاصه به خاطر اینکه نکته ای رو از دست ندم تو جمعشون بودم ...ولی سکوت میکردم ... و در حد ضرورت صحبت میکردم ....
نمی دونم چیطور شد که من باز عاشق شدم ... و رفتم پیش بچه ها و گفتم من عاشق شدم
بچه ها گفتند عشقتو بروز نده اگه میخوای رشد کنی!!! هر چی تو فراق بمونی بیشتر رشد میکنی .... سمعا و طاعتا رو گفتم .... خیلی می سوختم اما باید رشد میکردم ....
چند ماه گذشت و من کارم این بود که با خدا فقط حرف بزنم .....یه بار به خدا گفتم به هر حال اون عشق یه روزی تموم میشه ...ولی عشق تو تمومی نداره ...
خدایا منو عاشق خودت کن ، خدایا ببین من به خاطر تو عشقمو گذاشتم کنار ....
باورتون نمیشه که بگم از همون شب یه حرارت عجیبی اومد تو سینم // خب من که نمی تونستم از همون اول عاشق خدا بشم // می دونید خدا چی بهم داد؟؟؟
...عشق امام زمان ... منم با امام زمان زیاد حرف میزدم میگفتم آقا می خوام عاشق خدا بشم ....
گذشت و من به این نتیجه ی قلبی رسیده بودم که اگه هر حرفی با خدا بزنم یه جورایی بی احترامیه .... مفاتیحو باز میکردمو دعا و منا جات میخوندم تا یه روز فهمیدم عاشق خدا شدن یعنی چی .... اشک از فراق خدا یعنی چی ............
خلاصه بگم اگه یه روز عاشق شدید بدونید باید از اون عشق گذر کرد تا به رتبه ی بالاتر برسید ....
وقتی عاشق خدا شدید .... باید از هر چیزی به غیر خدا گذر کنید ....
.: Weblog Themes By Pichak :.