نمیدونم چه شکلی وارد بحث بشم ....
راسش ...اون قدیما عاشق بودم از سن خیلی کم .... وقتی بابام میرفت پیش عرفا ... وقتی شب تاصبح بیدار بود و ذکر میگفت ... یه رابطه ای تو دل من حاصل شده بود ... گذشت و رسیدم به سن نوجوونی عشق اهل بیت اومده بود سراغم .... گذشت و من رسیدم به یه امتحان سخت ... خیلی سخت ... سن جوونیو عشق مجاز ....آره یه پرده ی سیاه افتاد روی چشمام و همه ی داشته هامو گرفت .... فقط یه چیز کمکم می کرد ... بله ، کتابای اخلاقی ....من یاد گرفته بودم که دل ما آدما فقط جا برای یکی داره اونم فقط خداست .... منم سعی میکردم هر چیزی غیر خدا رو بیرون کنم ... خب موفقم بودم ... عشق اولو گذاشتم کنار بدون اینکه نگاهش کنم ...یه رابطه ی دوست داشتنو بذارم کنار بدون اینکه ابرازش کنم .... وقتی با بچه ها مینشستم و اونا از عشق میگفتند ... میفهمیدم اما جبهه میگرفتم .... خلاصه به خاطر اینکه نکته ای رو از دست ندم تو جمعشون بودم ...ولی سکوت میکردم ... و در حد ضرورت صحبت میکردم ....
نمی دونم چیطور شد که من باز عاشق شدم ... و رفتم پیش بچه ها و گفتم من عاشق شدم
بچه ها گفتند عشقتو بروز نده اگه میخوای رشد کنی!!! هر چی تو فراق بمونی بیشتر رشد میکنی .... سمعا و طاعتا رو گفتم .... خیلی می سوختم اما باید رشد میکردم ....
چند ماه گذشت و من کارم این بود که با خدا فقط حرف بزنم .....یه بار به خدا گفتم به هر حال اون عشق یه روزی تموم میشه ...ولی عشق تو تمومی نداره ...
خدایا منو عاشق خودت کن ، خدایا ببین من به خاطر تو عشقمو گذاشتم کنار ....
باورتون نمیشه که بگم از همون شب یه حرارت عجیبی اومد تو سینم // خب من که نمی تونستم از همون اول عاشق خدا بشم // می دونید خدا چی بهم داد؟؟؟
...عشق امام زمان ... منم با امام زمان زیاد حرف میزدم میگفتم آقا می خوام عاشق خدا بشم ....
گذشت و من به این نتیجه ی قلبی رسیده بودم که اگه هر حرفی با خدا بزنم یه جورایی بی احترامیه .... مفاتیحو باز میکردمو دعا و منا جات میخوندم تا یه روز فهمیدم عاشق خدا شدن یعنی چی .... اشک از فراق خدا یعنی چی ............
خلاصه بگم اگه یه روز عاشق شدید بدونید باید از اون عشق گذر کرد تا به رتبه ی بالاتر برسید ....
وقتی عاشق خدا شدید .... باید از هر چیزی به غیر خدا گذر کنید ....
.: Weblog Themes By Pichak :.