پيام

شهريار کوچه ها
94/11/26

+ *داستاني را برايتان نقل ميکنم * ابو القاسم قشيرى در تفسير خود از شخصى نقل کرده که سالي به حج ميرفتم و در بيابان از قافله‏ اى كه با آن همراه بودم عقب افتادم و در بين راه زني را ديدم که تنها در صحرا هست نزديک رفتم پرسيدم كيستى؟ اين آيه را خواند: *وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ* از قرائت آيه فهميدم كه مى‏ گويد: اول سلام كن سپس سؤال كن

.: ام فاطمه :. 99/8/3

به او سلام كردم و گفتم: در اين بيابان چه كار مى‏كنى؟ اين آيه را خواند: *مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍ‏*«و هر كه را خدا هدايت كند، او را هيچ گمراه‏ كننده‏ اى نخواهد بود.» از آيه شريفه دانستم راه را گم كرده ولى براى يافتن مقصد به حضرت حق اميدوار است. گفتم: جنّ هستى يا انسان؟ اين آيه را خواند:* يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ* از قرائت اين آيه فهميدم كه از آدميان است.

گفتم: از كجا مى‏آيى؟ اين آيه را خواند: *يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ* از خواندن اين آيه پى بردم كه از راه دور مى‏آيد. گفتم: به كجا مى‏روى؟ اين آيه را خواند: *وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ‏* فهميدم قصد خانه خدا را دارد.

گفتم: چند روز است حركت كرده‏ اى؟ اين آيه را خواند: *وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ‏* فهميدم شش روز است از شهر خود حركت كرده و به سوى مكه معظّمه مى‏ رود. .

گفتم: آيا گرسنه نشده‏ اى؟ اين آيه را خواند: *وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ‏* پى بردم كه در اين چند روز غذا نخورده است. پس به وى مقدارى غذا دادم و به او گفتم: عجله كن تا تو را به قافله برسانم اين آيه را خواند:* لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها* فهميدم كه به اندازه من در مسئله حركت و تندروى قدرت ندارد چون من سواره بودم و او پياده

گفتم: آيا مى‏ خواهى بر پشت حيوان من سوار شوى؟ اين آيه را خواند:* لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا* دانستم که کراهت دارد که در رديف من سوار بر حيوان شود پس من پياده شدم و به او گفتم شما به تنهايى بر مركب سوار شو.

چون بر مركب قرار گرفت اين آيه را خواند: *سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا * {خواندن اين آيه هنگام سوار شدن بر حيوان مستحب است } آن فرد مي گويد چون اين آيه را قرائت كرد فهميدم در مقام شكر حق برآمده و از عنايت خداوند عزيز، سخت خوشحال است. هنگامى كه به قافله رسيديم، به او گفتم: آيا كسى را در اين قافله دارى؟

اين آيه ها را خواند:* وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ، يا يَحْيى‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ، يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ، يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْض‏* از قرائت اين چهار آيه دانستم چهار آشنا به نام‏ هاى محمد و يحيى و موسى و داود در قافله دارد. .

و بدين وسيله صاحبان اين نامها را صدا زدم و بلافاصله چهار جوان خود را به او رسانيدند. گفتم: اينها چه نسبتى با تو دارند؟ اين آيه را خواند: *الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا،* فهميدم اين چهار نفر پسران اويند .

هنگامى كه آن جوانان به نزد او رسيدند اين آيه را خواند: *يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ‏ ،* از قرائت اين آيه فهميدم به فرزندانش مى‏گويد: به اين مرد زحمت كش امين مزدي بدهيد .

چون فرزندانش به من مقدارى درهم و دينار دادند و او حس كرد كم است اين آيه را خواند: *وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ *و لذا فرزندانش چيزهايى ديگرى نيز بر آنچه داده بودند افزودند،

از وضع آن زن، سخت به تعجّب آمده بودم. به فرزندانش گفتم: اين زن با كمال كه نمونه او را نديده بودم و نشنيده بودم كيست؟ جواب دادند:* اى مرد! اين زن مادر ما حضرت فضّه خادمه حضرت زهرا عليها السلام است و مدّت بيست سال است كه بغير از آيات قرآن به چيزي تکلم نکرده * .

ببينيد اين مخدره چه ديده که بيست سال لب به سخن نگشوده چه شنيده يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي‏ بيست سال سوخته بيست سال تحمل کرده است ... يا زهرا :'( خدايا ما رو شرمنده امير المومنين نکن توفيق خدمت به اين خاندان رو به ما عطا کن

اصل داستان رو ميتونيد توي مناقب ابن شهر آشوب / بحار الانوار ببينيد .. بعضا به مضمون نقل کردم و ترجمه تحت اللفظي نکردم@};-

سلام.خيلي جالب بود؛ خدا خيرتون بده.

سلام...چقد قشنگ...

سلام بزرگواران ... ممنون از حسن نظرتون عبرت توي دنيا زياده ولي عبرت گيرنده کم هست ان شاء الله از از گروه عبرت گيرنده باشيم

@};-

سلام... بسيار عالي

سلام ... سپاسگذارم

@};- بسيار عالي -

نظر لطفتون بزرگوار